صامت بروجردی
کتاب المواد و التاریخ
شمارهٔ ۱ - تاریخ مرحوم نوائی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهانا می جهانی رخش کین تا کی در این پیدا عجب بیدادها بینم در این ببدا ز تو پیدا کنی تا کی به یک کاسه دهی تا کی به یک کیسه عسل با زهر حنظل باطبر زد خار با خرما خرا شد صورت دل چند از دستت بهر محفل غریب و بومی و مجنون و عاقل بنده و مولا بپا شد تا کی از جودت به دامان اشک از دیده زن و مرد و بزرگ و کوچک و فرزانه و شیدا نکرده نونهالی تا ببستان ریشه را محکم تو زود از تیشه بیداد او را افکنی از پا نرسته نوگلی خندان هنوز از گلشن کیهان که چون ترکان یغمایی تو راو را می کنی بغما نه بینم دودمانی را نگشته تیره از دودت نه در مشرق نه در مرغب نه جا بلقا نه جا بلسا قدم اندر قدم باشد نهان اندر کف خاکت چو گوهرهای پرقیمت چو لولوهای بس لالا بدستان اجل مهر خموشی مینهی برلب همه دستان سراشیرین اداره مرغان خوش آوا قصب پیراهنان و پرنیان پوشان بسا کز تو دل صد چاک زیر خاکشان شد منزل و ماموا همه با سینه سینیم همه با چهره رنگین همه با طلعت نیکو همه با صورت زیبا چهدانایان معنی سنج و حکمت پیشه و بخرد چه زیرک مردمان معرفت پرورده دانا چو طبی و ریاضی دیدگان ملت عالم چو صرف و نحو و منطق خواندگان مدرس دنیا همه طی گشت طومار حساب عمرشان در هم همه افتاده نخل نو بر امیدشان از پا همه مخمور از صهبای «کل من علیها فان» همه مست شراب «یوم تجزون بما تسعی» همه شیر ارژن و نبود به جنگ مورشان طاقت همه پیل افکن و نبود به دفع مارشان یارا به زیر خاک غم اعصاب ایشان منفصل یکسر زشمشیر اجل او داج یک یک منفصل یک جا فکندی چون نوائی از نوا مرغ حقش الحانی که چون سوسن در آن گلزار بده باده زبان گویا ز شمع الفت او بود شمع جمع ما روشن به شوق صحبت او بود چشم ذوق ما بینا به مجد و نجد و فضل و بذل و حلم و جاه و فر به توفیق و به ایمان و به زهد و طاعت و تقوی نیارد دیده در دوران برایش دیگری همسر نشاید جست در کیهان برایش دیگری همتا همه دیوان او رنگین به وصف دوحه یاسین همه اشعار او شیرین به مدح دوده طه ندیده باغبان نظم چون وی نوگلی خوشبو نیابد گلستان نثر چون او بلبلی شیدا چو آمد وقت تا بدرود سازد دار فانی را چمد زین وادی محنت به عشرتخانه عقبی صلای هاتف غیبی رسید او را به گوش جان که ای طاوس باغ جنت ای مرغ جنان پیما تو باید نغمه سنج اندر گلستان جنان باشی نه با زاغ و زغن پری و چری بر در دلها بنه این آشیان پست را بر جا و بیرون کن سری از زیر پر از بهر سیر عالم بالا طلسم تن شکست و بست رخت رحلت از عالم به مهمانخانه درالسلامش گشت چون ماوا رقم زد خامه (صامت) به تاریخ وفات او نوایی در بهشت و جای او در سایه طوبی صامت بروجردی