سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۵۲: در تن زنده یکی مرده بود زندانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در تن زنده یکی مرده بود زندانی دل که او را نبود با تو تعلق جانی ما برآنیم که تا آب روان در تن ماست برنگیریم ز خاک در تو پیشانی هرچه در وصف تو گویند و کنند اندیشه آن همه دون حق تست و تو برتر زآنی بدوسه نان که برین سفره خاک آلودست نتوان کرد سگ کوی ترا مهمانی نیکوان جای بگیسوی چو عنبر روبند چون درآید سر زلف تو بمشک افشانی تو بلب مرهم رنجوری و در حسرت آن مرد بیمار فراق تو ز بی درمانی جان بدادیم و برآنیم که حاصل نشود دولت وصل تو ای دوست بدین آسانی بر سر خوان وصالت بتناول نرسد بخت پیر من درویش ز بی دندانی گرچه آنکس که خرد مثل ترا نفروشد گر بملک دو جهانت بخرند ارزانی ورچه مردم طلبند آنچه ندارند ترا آن گروهند طلب کار که با ایشانی من غلام توام و بنده شدند آزادان هندوی چشم ترا ای مه ترکستانی هر که جان ترک کند زنده بجانان باشد چون شود زنده بجانان چه غم از بی جانی سیف فرغانی چندت بتواضع گوید کبر یکسو نه اگر شاهد درویشانی سیف فرغانی