سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۹۹: ای بنور رخ تو روی قمر پوشیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بنور رخ تو روی قمر پوشیده بضیای تو شده چهره خور پوشیده دوست درباطن معنی طلبان چون جانست باثر ظاهروپیدا زنظر پوشیده اینت اعجوبه که در پیش دوکس بر یک چشم منکشف باشد و بر چشم دگر پوشیده عشق عنقاست وما بچه آن عنقاییم ازپی نام ونشان رنگ بشر پوشیده آن هما سایه چو می دید که ما می بالیم بچه خویش همی داشت بپر پوشیده چون بدانست که ما لایق پرواز شدیم گفت ما بچه نداریم دگر پوشیده اندرین راه روان کرد نخست آدم را ژنده فقر بدو داده ودر پوشیده پس بصد ناله وزاری سوی آن کوی آمد آدم از علم وعمل زی سفر پوشیده حامل بار محبت شد وآگاه نبود زآنک در زیر رمادست شرر پوشیده آشکارا نتوان کرد قضایی که براند در میان عشق توچون سر قدر پوشیده سیف فرغانی خواهد که کند بر دل او عشق تو همچو شب قدر گذر پوشیده سیف فرغانی