سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۵۸: مرغ دلم صید کرد غمزه چون تیر او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرغ دلم صید کرد غمزه چون تیر او لشکر خود عرض داد حسن جهان گیر او باز سپیدست حسن طعمه او مرغ دل شیر سیاهست عشق با همه نخجیر او عشق نماز دلست مسجد او کوی دوست ترک دو عالم شناس اول تکبیر او هست وضوش آب چشم روز جوانیش وقت فوت شود وصل دوست از تو بتأخیر او عشق چو صبحست دید روی چو خورشید دوست بر دل هرکس که تافت نور تباشیر او خمر الهیست عشق ساقی او دست فضل بی خبری از دو کون مبداء تأثیر او عشق چو آورد حکم از بر سلطان حسن در تو عملها کند حزن بتقریر او عشق جوان نو رسید تا چو خرابات شد خانقه دل که بود عقل کهن پیر او درکش ازین سلسله پای دل خویش ازآنک حلقه اول بلاست بر سر زنجیر او مرغ دل عاشقست آنکه چو قصدش کنی زخم خوری چون هدف از پر بی تیر او گر تو ندانی که چیست این همه نظم بدیع دوست بحسن آیتیست وین همه تفسیر او ورنه تو بیدار دل حال چو من خفته را خواب پریشان شمار وین همه تعبیر او زمزمه شعر سیف نغمه داودیست نفخه صور دلست صوت مزامیر او سیف فرغانی