سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۰: غنچه چون کرد تبسم سوی صحرا نرویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غنچه چون کرد تبسم سوی صحرا نرویم گل بخندی زمانی بتماشا نرویم مادرین کوی مقیمیم چو اصحاب الکهف گر کسی سنگ زند همچو سگ از جا نرویم کوی معشوق و در دوست بهست از همه جای ما هم اینجا بنشینیم و بصحرا نرویم ور بنانی نرسیم از در او بر در او چون سگ از فاقه بمیریم و بدرها نرویم با دل پر خون چون غنچه بهم آمده ایم ما ببادی چو گل ای دوست ز هم وانرویم گر ببستان شدن از ما نپسندی ز آن روی پرده برگیر و گلستان بنما تا نرویم بطرب دست بزن بر سر ما پای بکوب کز سر کوی تو گر سر برود ما نرویم سیف فرغانی با دوست بگو جور مکن که بدین مروحه ما از سر حلوا نرویم وعده دادی به شب وصل (خودو) می ترسیم که فراموش کنی گر بتقاضا نرویم سیف فرغانی