سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۶: تا نقش تو هست در ضمیرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نقش تو هست در ضمیرم نقش دگری کجا پذیرم آن هندوی چشم را غلامم وآن کافر زلف را اسیرم چشم تو بغمزه دلاویز مستیست که می زند بتیرم ای عشق مناسبت نگه دار او محتشم است و من فقیرم صد سال اگر بسوزم از عشق، واین خود صفتی است ناگزیرم، باشد چو چراغ حاصلم آن کآخر چو بسوختم بمیرم گر عشق بسوزدم عجب نیست کو آتش تیز و من حریرم شمعم که بعاقبت درین سوز هم کشته شوم اگر نمیرم در گوش نکردم از جوانی پندی که بداد عقل پیرم برخاسته ام بدان کزین پس «بنشینم و صبر پیش گیرم » دل زنده بعشق تست غم نیست گر من ز محبتت بمیرم سیف فرغانی