سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۲: مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم غم و اندوه ترا در دل و جان جا دارم یوسف مصر ملاحت شدی ای جان عزیز ور نه من با تو چرا مهر زلیخا دارم گوئیم دست بدار از خود ودر ما پیوند خود مرا دست کجا تا زخودش وا دارم حور فردوس مرا گر بتمنا طلبد من نه آنم که بغیر از تو تمنا دارم گرچه آنجا که تویی می نرسم از سر جهد پایم ارچند که اینجاست دل آنجا دارم یک بیک جز تو فرامش کنم وبر دو جهان چار تکبیر بگویم چو ترا یاد آرم ور زصحرا بسوی خانه روم بی یادت همچو خر بهر علف روی بصحرا دارم چونکه دریای دل از موج غمت درشورست من که یک قطره آبم دل دریا دارم من درین خانه برای تو مقیمم ورنی قبه یی برتر ازین گنبد اعلا دارم وعده وصل ترا خلق جهان منتظرند این توقع نه من دلشده تنها دارم چهره زرد مرا هرکه ببیند داند که من ازآل رخت اینهمه تمغا دارم سیف فرغانی هر روز چو سعدی گوید این منم بی تو که پروای تماشا دارم سیف فرغانی