سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲۳: سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش ازآنکه وصلش ما را ندید در خور خویش بلطف خواندن از خدمتش ندارم چشم چو راضیم که نراند بعنفم از بر خویش بود بآب دهانش نیاز و خاک درش مرا برای لب خشک و دیده تر خویش مرا قلاده امید کرد در گردن زبس که همچو سگانم بداشت بر در خویش ز بهر بوسه پایش که دست می ندهد مرا بسی بسخن دفع کرد از سر خویش دهانم ار بلب او رسد چه غم باشد ازآنکه طوطی خود پرورد بشکر خویش دهد بنرخ سفال شکسته سیم درست کسی که سکه مهرش نگاشت بر زر خویش خبر نداشت ز خوبی خویش تا اکنون که شد بمیل من آگه ز حسن منظر خویش ببوستان شد و لایق ندید ریحان را بخادمی خط و زلف همچو عنبر خویش اگر فدای تو کردند هرکسی مالی بزر و سیم نمودند جمله جوهر خویش چو مال نیست مرا جان همی دهم بپذیر که شرمسارم ازین تحفه محقر خویش بسان سعدی راضی است سیف فرغانی گرش قبول کنی ور برانی از بر خویش سیف فرغانی