سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۱: ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل فغان که آن بت چالاک می رود ما در غمیم و یار طربناک می رود خوردی شراب وصل بشادی بسی کنون با زهر غم بسازکه تریاک می رود چون مرغ نیم بسمل وچون صید خون چکان دلهای خلق بسته بفتراک می رود در شاه راه هجر چو عیار بادیه زر برده مرد کشته وبی باک می رود چون شبنم آب دیده من در فراق تو بر گرد می نشیند ودر خاک می رود چون چشم ابر دیده اختر گرفت آب از دود آه من که بر افلاک می رود بر روی روزگار جزو کو رونده یی کو همچو آب دیده من پاک می رود اوآب بود وزآتش شوق این دل حزین بااو دراوفتاد وچو خاشاک می رود چون دوست عزم کرد همی گوی همچو سیف ای دل فغان که آن بت چالاک می رود سیف فرغانی