سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۶: گر جمله شهر صورت و روی نکو بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر جمله شهر صورت و روی نکو بود کو صورتی که این همه معنی درو بود خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود در سجده گاه بندگی تو چو آسمان پیش تو بر زمین نهد آن را که رو بود آن کو بر آستانه کویت مقیم نیست چون کلب دربدر چو گدا کو بکو بود خو کرده با وصال ترا ای فرشته خو از خود بهجر دور کنی این چه خو بود آن زلف بسته گر بگشایی و هر دمی بر دوش افگنی سرش از پا فرو بود بوی شراب عشق تو آید ز جان من گر جسم خاک باشد و خاکش سبو بود گفتم بسی و میل نکردی بسوی سیف گل را چه میل بلبل بسیار گو بود با عاشقان خویش جفاها کند بسی «ناچار هرکه صاحب روی نکو بود» سیف فرغانی