سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۰۲: هر که یک شکر از آن پسته دهان بستاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که یک شکر از آن پسته دهان بستاند از لبش کام دل وقوت روان بستاند زآن شهیدان که بشمشیر غمش کشته شدند ملک الموت نیارست که جان بستاند هر کجا پسته تنگش شکر افشانی کرد بنده چون دست ندارد بدهان بستاند دست لطفش بدهدهر چه بخواهی لیکن چشم مستش دل صاحبنظران بستاند چشم او صید دل خلق بتنها می کرد باش تا غمزه او تیروکمان بستاند چون درآید بچمن بارگه بستان را از گل و نارون آن سرو روان بستاند از همه خلق (سخن) باز ستد عاشق تو طوطی ای دوست شکر ازمگسان بستاند گر زدست تو خوردگوشت بیابدچون شیر گربه آن پنجه که نان را ز سگان بستاند زآستینی که ندارد چو بخواهد عاشق دست بیرون کندو هر دو جهان بستاند بر سر خوانش صد کاسه گدایی بخورد تا یکی لقمه توانگر ز میان بستاند دوست چون سر خود اندر دل عشاق نهاد هر کرا قوت نطق است زبان بستاند من چو سرباز کشم اسب سخن را در دم فکر هرجائیم از دست عنان بستاند سیف فرغانی رو بر خط او نه سر خویش تا ز دست اجلت خط امان بستاند سیف فرغانی