خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۳۶۲: به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری به رهت چه گوش دارم که خبر دریغ داری نه منم که خاک راهم ز پی سگان کویت نه تو آفتابی از من چه نظر دریغ داری تو چه سرکشی که خاکم ز جفا به باد دادی تو چه آتشی که آبم ز جگر دریغ داری ندهیم تار مویی که میان جان ببندم نه غلام عشقم از من چه کمر دریغ داری دم وصل را نخواهی که رسد به سینهٔ من نفس بهشتیان را ز سقر دریغ داری دل کشتهٔ من اینجا به خیال توست زنده چه سبب خیالت از من به سفر دریغ داری به امید تو بسا شب که به روز کردم از غم تو چرا نسیمت از من به سحر دریغ داری کم من گرفتی آخر نبود کم از سلامی به عیار نیک مردان کمی ار دریغ داری سوی تو شفیع خواهم که برم برای وصلی نبرم شفیع ترسم که مگر دریغ داری چه طمع کنم کنارت که نیرزمت به بوسی چه طلب کنم مفرح که شکر دریغ داری به وفاش کوش خاقانی اگرچه درنگیرد نه که دین و دل بدادی سر و زر دریغ داری خاقانی شروانی