خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۸: تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من با تو ننشینم به کام خویشتن بی خویشتن خار راه خود منم خود را ز خود فارغ کنم تا دوئی یکسو شود هم من تو گردم هم تو من باقی آن گاهی شوم کز خویشتن یابم فنا مرده اکنونم که نقش زندگی دارم کفن جان فشان و راد زی و راه کوب و مرد باش تا شوی باقی چو دامن برفشانی زین دمن ای طریق جستجویت همچو خویت بوالعجب راه من سوی تو چون زلفت دراز و پرشکن من که چو کژدم ندارم چشم و بی پایم چو مار چون توانم دید ره یا گام چون دانم زدن مرغ جان من در این خاکی قفس محبوس توست هم تو بالش برگشا و هم تو بندش برشکن تا اگر پران شود کوی تو سازد آشیان یا گرش قربان کنی زلف تو باشد بابزن سالها شد تا دل جان پاش ازرق پوش من معتکف وار اندر آن زلف سیه دارد وطن از در تو برنگردم گرچه هر شب تا به روز پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن در ازل بر جان خاقانی نهادی مهر مهر تا ابد بی رخصت خاقان اعظم برمکن خاقانی شروانی