خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۳۴: دل بشد از دست دوست را به چه جویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل بشد از دست دوست را به چه جویم نطق فروبست، حال دل به چه گویم نیست کسم غم گسار، خوش به که باشم هست غمم بی کنار لهو چه جویم چون به در اختیار نیست مرا بار گرد سرا پردهٔ مراد چه پویم زخم بلا را چو کعبتین همه چشمم زنگ عنا را چو آینه همه رویم از در من عافیت چگونه درآید چون نشود پای محنت از سر کویم بس که شدم کوفته در آتش اندوه گوئی مردم نیم که آهن و رویم تیره شد آبم ز بس درنگ در این خاک کاش اجل سنگ بر زدی به سبویم بخت ز من دست شست شاید اگر من نقش امید از رخ مراد بشویم چون دل خود را به غم سپارم ازین روی دشمن خاقانیم مگر که نه اویم خاقانی شروانی