خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۸۱: آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید یا تو به دم صبح سلامی نسپردی یا صبح دم از رشک سلامت نرسانید من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم چه سود که بختم سوی بامت نرسانید باد آمد و بگسست هوا را زره ابر بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی کو چاشنی کام به کامت نرسانید نایافتن کام دلت کام دل توست پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید خاقانی شروانی