خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۴: صبح چون جیب آسمان بگشاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح چون جیب آسمان بگشاد هاتف صبح دم زبان بگشاد پر فرو کوفت مرغ صبح دمی دم او خواب پاسبان بگشاد نفس عاشقان و نالهٔ کوس نفخهٔ صور در دهان بگشاد چشمهٔ دل فسرده بود مرا ز آتش صبح درزمان بگشاد دل من بی میانجی از پی صبح کیسه ها داشت از میان بگشاد صبح بی منت از برای دلم نافه ها داشت رایگان بگشاد ریزش ابر صبحگاهی دید طبع من چون صدف دهان بگشاد دعوت عاشقانه می کردم بخت درهای آسمان بگشاد الصبوح الصبوح می گفتم عشق خم خانهٔ روان بگشاد الرفیق الرفیق می راندم رصد غیب راه جان بگشاد شاهد دل درآمد از در من بند لعل از شکرستان بگشاد گه به لب ها ز آتش جگرم آب حیوان به امتحان بگشاد گه به دندان ز رشتهٔ جانم گرهٔ غم یکان یکان بگشاد گفت خاقانیا تو ز آن منی این بگفت، آفتاب ران بگشاد خاقانی شروانی