خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۵۴: دلبر آن به که کسش نشناسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر آن به که کسش نشناسد نوبر آن به که خسش نشناسد ماه سی روزه به از چارده شب که نه سگ نه عسسش نشناسد مست به عاشق و پوشیده چنانک کس خمار هوسش نشناسد دل هم از درد به جانی به از آنک هر طبیبی مجسش نشناسد بخ بخ آن بختی سرمست که کس های و هوی جرسش نشناسد کو سواری که شود کشتهٔ عشق عقل داغ فرسش نشناسد عاشق از روی شناسی به بلاست خرم آن کس که کسش نشناسد عشق را مرغ هوائی باید کاین هوا گون قفسش نشناسد استخوانی طلبد جان همای که به صحرا مگسش نشناسد آسمان هرچه بزاید بکشد زانکه فریاد رسش نشناسد روستم بین که به خون ریز پسر کند آهنگ و پسش نشناسد خوش نفس دارد خاقانی لیک چرخ، قدر نفسش نشناسد خاقانی شروانی