خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۰: خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد سرگشته می دود به خیالش کجا رسد چون آفتاب سایه به ماهی نبیندش دیوانه ای چو من به هلالش کجا رسد خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست چون من تهی دوی به وصالش کجا رسد فتراک او بلندتر از چتر سنجری است دست من گدا به دوالش کجا رسد تا در لبش خزینه همه لعل و گوهر است درویش را زکات ز مالش کجا رسد تا صد هزار دانهٔ دلها سپند اوست عین الکمال خود به کمالش کجا رسد عشقش چو آفتاب قیامت دل بسوخت عشقش قیامتی است زوالش کجا رسد خاقانی اینت غم که دلت نزد او گریخت نظاره کن ز دور که حالش کجا رسد خاقانی شروانی