خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۳: دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد در میان دل و دین حاصل عشاق تو چیست که چو حکم تو درآید ز میان آن نبرد آهوی غمزهٔ تو دم نزند تا به فریب مهرهٔ صابری از بازوی شیران نبرد اشک آن طایفه طوفان دگر گشت ولیک عشق نوح است که اندیشهٔ طوفان نبرد هر خسی وصل تو نایافته گر لاف زند با تو زان لاف زدن گوی ز میدان نبرد غول بر خویشتن از خضر نهد نام چه سود که خدایش به سرچشمهٔ حیوان نبرد نیست در حضرت زلف تو مرا باک رقیب خاصهٔ خلوت شه طاعت دربان نبرد تو به حمد الله چون بر سر پیمان منی کس دگر کار مرا از سر و سامان نبرد جمعی از قهر قضا فرقت ما می خواهند هان و هان تات قضا از سر پیمان نبرد جان خاقانی کز ملک وصالت شاد است به جوی پاک همه ملکت خاقان نبرد خاقانی شروانی