خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۸۹: دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود صبر پی گم کرد چون هم دست دستانت نبود صد هزاران گوی زرین داشت چرخ از اختران ز آن همه یک گوی در خورد گریبانت نبود ماه در دندان گرفته پیشت آورد آسمان زآنکه در روی زمین چیزی به دندانت نبود قصد دل کردی نگویم کان رگی با جان نداشت لیک جان آن داشت کان آهنگ با جانت نبود خوش دلی گفتی که داری الله الله این مگوی بود این دولت مرا اما به دورانت نبود فتنه را برسر گرفتم چون سرکار از تو داشت عقل را در پا فکندم چون بفرمانت نبود وصل تو درخواستم از کعبتین یعنی سه شش چون بدیدم جز سه یک از دست هجرانت نبود از جفا بر حرف تو انگشت نتوانم نهاد کز وفا تا تو توئی حرفی به دیوانت نبود آتش غم در دل تابان خاقانی زدی این همه کردی و می گویم که تاوانت نبود خاقانی شروانی