عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۷۴۲: ای که ز سودای عشق بی سر و پا ماندهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که ز سودای عشق بی سر و پا مانده ای بر سر این راه دور خفته چرا مانده ای ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست آه که آگه نه ای کز که جدا مانده ای جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش زان همه چون کس نماند پس تو که را مانده ای هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو جان و دل ایثار کن گر به وفا مانده ای خفتهٔ غفلت شدی می نشناسی که تو از پی هستی خویش در چه بلا مانده ای هستی تو بند توس نیستیی برگزین زانکه لقا رو نبست تا به بقا مانده ای دوش درآمد به جان سلطنت عشق و گفت درد تو خواهیم ما تا تو گدا مانده ای عافیت و عشق ما نیست بهم سازگار هیچ ممان آن خویش گر تو به ما مانده ای ای دل عطار خیز نیستیی برگزین زانکه ز هستی خویش بی سر و پا مانده ای عطار نیشابوری