عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۵۹: گر در سر عشق رفت جانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر در سر عشق رفت جانم شکرانه هزار جان فشانم بی عشق اگر دمی برآرم تاریک شود همه جهانم تا دور فتاده ام من از تو در ششدرهٔ صد امتحانم طفلی که ز دایه دور ماند جان تشنهٔ شیر همچنانم لب خشک ز شوق قطره ای شیر جان می دهم ای دریغ جانم عمری چو قلم به سر دویدم گفتم مگر از رسیدگانم چون روی تو شعله ای برآورد بگشاد به غیب دیدگانم معلومم شد که هرچه عمری دانسته ام از تو من خود آنم گفتی که مرا بدان و بشناس این می دانم که می ندانم چون طاقت قطره ای ندارم نوشیدن بحر چون توانم از تو جز ازین خبر ندارم کز تو خبری دهد زبانم لیکن دل و جان و عقل در تو گم گشت همه به یک زمانم عقل و دل و جان چو بی نشان گشت از کنه تو چون دهد نشانم از علم مرا ملال بگرفت آخر روزی شود عیانم نه نه که عیان شدست دیری است من طالب بود جاودانم هر گه که فنا شوم در آن عین جاوید در آن بقا بمانم عطار ضعیف را به کلی دایم به مراد دل رسانم عطار نیشابوری