عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۵۰: درد دل را دوا نمیدانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد دل را دوا نمی دانم گم شدم سر ز پا نمی دانم از می نیستی چنان مستم که صواب از خطا نمی دانم چند از من کنی سؤال که من درد را از دوا نمی دانم حل این مشکلم که افتادست در خلا و ملا نمی دانم به چه داد و ستد کنم با خلق که قبول از عطا نمی دانم هرچه از ماه تا به ماهی هست هیچ از خود جدا نمی دانم وانچه در اصل و فرع جمله تویی یا منم جمله یا نمی دانم گر یک است این همه یکی بگذار که عدد را قفا نمی دانم ور یکی نی و صد هزار است این صد و یک من چرا نمی دانم حیرتم کشت و من درین حیرت ره به کار خدا نمی دانم چشم دل را که نفس پردهٔ اوست در جهان توتیا نمی دانم آنچه عطار در پی آن رفت این زمان هیچ جا نمی دانم عطار نیشابوری