عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۱۱: آن در که بسته باید تا چند باز دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن در که بسته باید تا چند باز دارم کامروز وقتش آمد کان در فراز دارم با هر که از حقیقت رمزی دمی بگویم گوید مگوی یعنی برگ مجاز دارم تا لاجرم به مردی با پاره پاره جانی در جان خویش گفتم چندان که راز دارم چون این جهان و آن یک با صد جهان دیگر در چشم من فروشد چون چشم باز دارم چیزی برفت از من و اینجا نماند چیزی تا این شود چون آن یک کاری دراز دارم جانی که داشتم من، شد محو عشق جانان جان من است جانان، جان دلنواز دارم نی نی اگر چو شمعی این دم زدم ز گرمی اکنون چو شمع از آن دم سر زیر گاز دارم چون عز و ناز ختم است بر تو همیشه دایم تا چند خویشتن را در عز و ناز دارم کارم فتاد و از من تو فارغی به غایت نه صبر می توانم نه کارساز دارم از بس که بی نیازی است آنجا که حضرت توست من زاد این بیابان عجز و نیاز دارم شوریدهٔ جهانم چون قربت تو جویم محمود نیستم من، خو با ایاز دارم بازی اگر نشیند بر دوش من نگیرم ورنه کسی نبوده است البته باز دارم من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده جان در میان آتش تن در گداز دارم لاف ای فرید کم زن زیرا که در ره او چون سرنگون نه ای تو صد سرفراز دارم عطار نیشابوری