عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۸۰: دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی در صف اوباش زمانی بنشستم قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس از دلق برون آمدم از زرق برستم از صومعه با میکده افتاد مرا کار می دادم و می خوردم و بی می ننشستم چون صومعه و میکده را اصل یکی بود تسبیح بیفکندم و زنار ببستم در صومعه صوفی چه شوی منکر حالم معذور بدار ار غلطی رفت که مستم سرمست چنانم که سر از پای ندانم از باده که خوردم خبرم نیست که هستم یک جرعه از آن باده اگر نوش کنی تو عیبم نکنی باز اگر باده پرستم اکنون که مرا کار شد از دست، چه تدبیر تقدیر چنین بود و قضا نیست به دستم عطار درین راه قدم زن چه زنی دم تا چند زنی لاف که من مست الستم عطار نیشابوری