عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۴۸: هر که دایم نیست ناپروای عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که دایم نیست ناپروای عشق او چه داند قیمت سودای عشق عشق را جانی بباید بیقرار در میان فتنه سر غوغای عشق جمله چون امروز در خود مانده اند کس چه داند قیمت فردای عشق دیده ای کو تا ببیند صد هزار واله و سرگشته در صحرای عشق بس سر گردنکشان کاندر جهان پست شد چون خاک زیرپای عشق در جهان شوریدگان هستند و نیست هر که او شوریده شد شیدای عشق چون که نیست از عشق جانت را خبر کی بود هرگز تو را پروای عشق عاشقان دانند قدر عشق دوست تو چه دانی چون نه ای دانای عشق چشم دل آخر زمانی باز کن تا عجایب بینی از دریا عشق در نشیب نیستی آرام گیر تا برآرندت به سر بالای عشق خیز ای عطار و جان ایثار کن زانکه در عالم تویی مولای عشق عطار نیشابوری