عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۳۰: بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش دانی که کجا شد دل در زلف نگونسارش از بس که سر زلفش در خون دل من شد در نافهٔ زلف او دل گشت جگرخوارش چون مشک و جگر دید او در ناک دهی آمد ناک از چه دهد آخر خاکی شده عطارش ای کاش چو دل برد او بارش دهدی باری چون بار دهد دل را چون دل ندهد بارش جانا چو دلم دارد درد از سر زلف تو بگذار در آن دردش وز دست بمگذارش بردی دلم و پایش بستی به سر زلفت دل باز نمی خواهم اما تو نکو دارش تا بو که به دست آرم یک ذره وصال تو جان می بفروشم من کس نیست خریدارش چون نیست وصالت را در کون خریداری عطار کجا افتد یک ذره سزاوارش عطار نیشابوری