عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۲۷: عشق آن باشد که غایت نبودش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق آن باشد که غایت نبودش هم نهایت هم بدایت نبودش تا به کی گویم که آنجا کی رسم کی بود کی چون نهایت نبودش گر هزاران سال بر سر می روی همچنان می رو که غایت نبودش گر فرو استد کسی مرتد شود بعد از آن هرگز هدایت نبودش گر فرود آید به یک دل ذره ای تا به صد عالم سرایت نبودش صد هزاران خون بریزد همچو باد زانکه چون آتش حمایت نبودش نیستی خواهد که از هر نیک و بد از کسی شکر و شکایت نبودش تو مباش اصلا که اندر حق تو تا تو می باشی عنایت نبودش هر که بی پیری ازینجا دم زند کار بیرون از حکایت نبودش بر پی پیری برو تا پی بری کانکه تنها شد کفایت نبودش وانکه پیری می کشد بی دیده ای زین بتر هرگز جنایت نبودش چون نبیند پیر ره را گام گام کور باشد این ولایت نبودش سلطنت کی یابد ای عطار پیر تا رعیت را رعایت نبودش عطار نیشابوری