عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۳۷۱: قطره گم گردان چو دریا شد پدید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قطره گم گردان چو دریا شد پدید خانه ویران کن چو صحرا شد پدید گم نیارد گشت در دریا دمی هر که در قطره هویدا شد پدید گر کسی در قطره بودن بازماند قطره ماند گرچه دریا شد پدید گم شو اینجا از وجود خویش پاک کان که اینجا گم شد آنجا شد پدید ناپدید امروز شو از هرچه هست کین چنین شد هر که فردا شد پدید روی های زشت فانی محو به خاصه دایم روی زیبا شد پدید دوشم از پیشان خطاب آمد به جان کان که پنهان گشت پیدا شد پدید ناپدید از خویش شو یکبارگی کان که از خود محو، از ما شد پدید بستهٔ پستی مباش ای مرغ عرش پر برآور هین که بالا شد پدید گم شدن فرض است هر دو کون را لا چه وزن آرد چو الا شد پدید خرد مشمر لا که از لا بود و بس کز ثری تا بر ثریا شد پدید در احد چون اسم ما یک جلوه کرد در عدد بنگر چه اسما شد پدید ترک اسما کن که هر کو ترک کرد در مسما رفت و تنها شد پدید از هزاران درد دایم باز رست تا ابد در یک تماشا شد پدید در چنین بازار چون عطار را سود وافر بود سودا شد پدید عطار نیشابوری