عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۳۵۶: چو از جیبش مه تابان برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو از جیبش مه تابان برآید خروش از گنبد گردان برآید بسی گل دیده ام اما ز رویش به وقت شرم صد چندان برآید اگر اندیشهٔ یک روزهٔ او بگویم با تو صد دیوان برآید بدو گفتم که ای گلچهره مگذار که از گلنار تو ریحان برآید مرا گفتا که خوش باشد که سبزه ز گرد چشمهٔ حیوان برآید خط سبزم به چستی سرخییی جست سزد گر از گل خندان برآید خطم گر می نخواهی نیز مگری که بی شک سبزه از باران برآید جهان سوزا ز پرده گر برآیی دمار از خلق سرگردان برآید فرو شد روز من یک شب برم آی که تا کار من حیران برآید مرا با شیر شد مهر تو در دل عجب نبود اگر با جان برآید ز من جان خواستی و نیست دشوار بده یک بوسه تا آسان برآید زهی زلفت گرفته گرد عالم ز بیم زلف مه پنهان برآید چو زلف کافرت در کار آید بسا مؤمن که از ایمان برآید دلم در چاه زندان فراق است ندانم تا کی از زندان برآید ز یک موی سر زلفت رسن ساز که تا زین چاه بی پایان برآید اگر عطار بویی یابد از تو دلش زین وادی هجران برآید عطار نیشابوری