عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۳۱۹: هر که سرگردان این سودا بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که سرگردان این سودا بود از دو عالم تا ابد یکتا بود هر که نادیده در اینجا دم زند چو حدیث مرد نابینا بود کی تواند بود مرد راهبر هر که او همچون زنان رعنا بود راهبر تا درگه حق گام گام هم بره بینا و هم دانا بود هر که او را دیده بینا شد به کل در وجود خویش نابینا بود دیده آن دارد که اسرار دو کون ذره ذره بر دلش صحرا بود جملهٔ عالم به دریا اندرند فرخ آنکس کاندرو دریا بود تا تو در بحری ندارد کار نور بحر در تو نور کار اینجا بود قطرهٔ بحرت اگر در دل فتاد قطره نبود لؤلؤ لالا بود هر که در دریاست تر دامن بود وانکه دریا اوست او از ما بود تا تو دربند خودی خود را بتی بت پرستی از تو کی زیبا بود تا گرفتاری تو در عقل لجوج از تو این سودا همه سودا بود مرد ره آن است کز لایعقلی در صف مستان سر غوغا بود گوی آنکس می برد در راه عشق کو چو گویی بی سر و بی پا بود آن کس آزادی گرفت از مردمان کو میان مردمان رسوا بود هر که چون عطار فارغ شد ز خلق دی و امروزش همه فردا بود عطار نیشابوری