عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۲۵۱: برقع از خورشید رویش دور شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برقع از خورشید رویش دور شد ای عجب هر ذره ای صد حور شد همچو خورشید از فروغ طلعتش ذره ذره پای تا سر نور شد جملهٔ روی زمین موسی گرفت جملهٔ آفاق کوه طور شد چون تجلی اش به فرق که فتاد طور با موسی بهم مهجور شد فوت خورشید نبود سایه را لاجرم آن آمد این مقهور شد قطره ای آوازهٔ دریا شنید از طمع شوریده و مغرور شد مدتی می رفت چون دریا بدید محو گشت و تا ابد مستور شد چون در آن دریا نه بد دید و نه نیک نیک و بد آنجایگه معذور شد هر دوعالم انگبین صرف بود لاجرم چون خانهٔ زنبور شد زانگبین چون آن همه زنبور خاست هر یکی هم زانگبین مخمور شد قسم هر یک زانگبین چندان رسید کز خود و از هر دو عالم دور شد سایه چون از ظلمت هستی برست در بر خورشید نورالنور شد همچو این عطار بس مشهور گشت همچو آن حلاج بس منصور شد عطار نیشابوری