عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۲۳۱: مرا سودای تو جان می بسوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان می بسوزد غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان می بسوزد فکندی آتشم در جان و رفتی دلم زین درد بر جان می بسوزد رخ تو آتشی دارد که هر دم چو عودم بر سر آن می بسوزد چو شمعم سر از آن آتش گرفته است که از سر تا به پایان می بسوزد مکن، دادیم ده کین نیم جانم ز بیدادی هجران می بسوزد بترس از تیر آه آتشینم که از گرمیش پیکان می بسوزد من حیران ز عشقت برنگردم گرم گردون حیران می بسوزد دم گردون خورد آن کس که هرشب به دم گردون گردان می بسوزد چو در کار تو عاجز گشت عطار قلم بشکست و دیوان می بسوزد عطار نیشابوری