عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۱۹۳: نام وصلش به زبان نتوان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نام وصلش به زبان نتوان برد ور کسی برد ندانم جان برد وصل او گوهر بحری است شگرف ره بدو می نتوان آسان برد دوش سرمست درآمد ز درم تا قرار از من سرگردان برد زلف کژ کرد و برافشاند دلم برد شکلی که چنان نتوان برد دل من تا که خبر بود مرا راه دزدیده بدو پنهان برد زلف چوگان صفتش در صف کفر گوی از کوکبهٔ ایمان برد از فلک نرگس او نرد دغا قرب صد دست به یک دستان برد ذره ای پرتو خورشید رخش آفتاب از فلک گردان برد لمعه ای لعل خوشاب لب او رونق لاله و لالستان برد گفتم ای جان و جهان جان عزیز کس ازین بادیهٔ هجران برد گفت جان در ره ما باز و بدانک آن بود جان که ز تو جانان برد دل عطار چو این نکته شنید جان بدو داد و به جان فرمان برد عطار نیشابوری