عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۱۷۱: هر دل که ز خویشتن فنا گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر دل که ز خویشتن فنا گردد شایستهٔ قرب پادشا گردد هر گل که به رنگ دل نشد اینجا اندر گل خویش مبتلا گردد امروز چو دل نشد جدا از گل فردا نه ز یکدگر جدا گردد خاک تن تو شود همه ذره هر ذره کبوتر هوا گردد ور در گل خویشتن بماند دل از تنگی گور کی رها گردد دل آینه ای است پشت او تیره گر بزدایی بروی وا گردد گل دل گردد چو پشت گردد رو ظلمت چو رود همه ضیا گردد هرگاه که پشت و روی یکسان شد آن آینه غرق کبریا گردد ممکن نبود که هیچ مخلوقی گردید خدای یا خدا گردد اما سخن درست آن باشد کز ذات و صفات خود فنا گردد هرگه که فنا شود ازین هر دو در عین یگانگی بقا گردد حضرت به زبان حال می گوید کس ما نشود ولی ز ما گردد چیزی که شود چو بود کی باشد کی نادایم چو دایما گردد گر می خواهی که جان بیگانه با این همه کار آشنا گردد در سایهٔ پیر شو که نابینا آن اولیتر که با عصا گردد کاهی شو و کوه عجب بر هم زن تا پیر تو را چو کهربا گردد ور این نکنی که گفت عطارت هر رنج که می بری هبا گردد عطار نیشابوری