عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۱۵۰: گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد زنگی بچهٔ خال تو بر جایگه افتاد در آرزوی زلف چو زنجیر تو عقلم دیوانگی آورد و به یک ره ز ره افتاد چون باد بسی داشت سر زلف تو در سر از فرق همه تخت نشینان کله افتاد سرسبزی گلگون رخت را که بدیدم چون طرهٔ شبرنگ تو روزم سیه افتاد که کرد ز عشق رخ تو توبه زمانی کز شومی آن توبه نه در صد گنه افتاد حقا که اگر تا که جهان بود به خوبیت بر جملهٔ خوبان جهان پادشه افتاد تا پادشاه جملهٔ خوبان شده ای تو بس آتش سوزان که ز تو در سپه افتاد چون بوسه ستانم ز لبت چون مترصد با تیر و کمان چشم تو در پیشگه افتاد از عمد سر چاه زنخدان بنپوشید تا یوسف گم گشته درآمد به چه افتاد شهباز دلم زان چه سیمین نرهد زانک در خانهٔ مات است که این بار شه افتاد جانا دل عطار که دور از تو فتادست هرگز که بداند که چگونه تبه افتاد عطار نیشابوری