عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۱۳۴: بس که دل تشنه سوخت وز لبت آبی نیافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که دل تشنه سوخت وز لبت آبی نیافت مست می عشق شد و از تو شرابی نیافت داشتم امید آنک بو که در آیی به خواب عمر شد و دل ز هجر خون شد و خوابی نیافت تشنهٔ وصل تو دل چون به درت کرد روی ماند به در حلقه وار وز درت آبی نیافت دل ز تو بیهوش شد دیده برو زد گلاب زانکه به از آب چشم دیده گلابی نیافت چند زند بر نمک یار دلم گوییا به ز دل عاشقان هیچ کبابی نیافت دل چو ز نومیدیت زود فرو شد به خود خود ز میان برگرفت هیچ نقابی نیافت گفتمش آخر چه شد کین دل من روز و شب سوی تو آواز داد وز تو خطابی نیافت گفت مرا خوانده ای لیک نه از جان و دل هر که ز جانم نخواند هیچ جوابی نیافت در ره ما هر که را سایهٔ او پیش اوست از تف خورشید عشق تابش و تابی نیافت گر تو خرابی ز عشق جان تو آباد شد زانکه کسی گنج عشق جز به خرابی نیافت تا دل عطار دید هستی خود را حجاب رهزن خود شد مقیم تا که حجابی نیافت عطار نیشابوری