عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۹۳: بت ترسای من مست شبانه است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بت ترسای من مست شبانه است چه شور است این کزان بت در زمانه است سر زلفش نگر کاندر دو عالم ز هر موییش جویی خون روانه است دل من صاف دین در راه او باخت که این دل مست دردی مغانه است چو عقلم مات شد بر نطع عشقش چه بازم چون نه بازی و نه خانه است دل بیمار را در عشق آن بت شفا از نعره های عاشقانه است درآمد دوش و گفت ای غرهٔ خود دلت غمگین و نفست شادمانه است به بوی دانه مرغت مانده در دام چه مرغی آنکه عرشش آشیانه است بدو گفتند چون در دام ماندی بخور دانه که غم خوردن فسانه است به زاری مرغ گفتا ای عزیزان به دام اندر که را پروای دانه است کز آنگاهی که خورد آن دانه آدم به دام افتاده سر بر آستانه است عزیزا کار تو بس مشکل افتاد چه گویم چون زبانم پر زبانه است ببین کایینهٔ کونین عالم جمال بی نشانی را نشانه است نگاهی می کند در آینه یار که او خود عاشق خود جاودانه است به خود می بازد از خود عشق با خود خیال آب و گل در ره بهانه است اگر احول نباشی زود ببینی که کلی هر دو عالم یک یگانه است تو هرجایی از آن می بازمانی که راهی دور و بحری بی کرانه است بر آن ایوان کز اینجا رفت این حرف دو عالم همچو نقش آسمان است دل عطار از روز ازل باز ز صاف عشق مخمور شبانه است عطار نیشابوری