عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۸۲: تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است در عشق درد خود را هرگز کران نبینی زیرا که عشق جانان دریای بی کران است تا چند جویی آخر از جان نشان جانان در باز جان و دل را کین راه بی نشان است تا کی ز هستی تو کز هستی تو باقی گر نیست بیش مویی صد کوه در میان است هر جان که در ره آمد لاف یقین بسی زد لیکن نصیب جان زان پندار یا گمان است اندیشه کن تو با خود تا در دو کون هرگز یک قطره آب تیره دریا کجا بدان است رند شراب خواره، چون مست مست گردد گوید که هر دو عالم در حکم من روان است لیکن چو باهش آید در خود کند نگاهی حالی خجل بماند داند که نه چنان است عطار مست عشقی از عشق چند لافی گر طالبی فنا شو مطلوب بس عیان است عطار نیشابوری