رضاقلی هدایت
روضه اول | در نگارش احوال مشایخ و عارفان
ابایزید بسطامی قُدِّسَ سِرُّه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن جناب، از معارف عارفین و نام شریفش طیفور بن عیسی است. مرید و سقای سرای حضرت امام الصامت و الناطق امام جعفر بن محمد الصادق بوده و صد و دوازده پیر را نیز خدمت نموده. مشایخ طریقت وی را به بزرگواری ستوده اند و در حق او سخنان بسیار فرموده اند. قال شیخ جنید البغدادی رحمة اللّه علیه: کان ابویزیدَ فِیْنا کالبَدْرِ بَیْنَ النُّجومِ وکالجِبْرئیلِ بَیْنَ المَلائکةِ. اَیْضاً قالَ اِنْتِهائُنا ابتِداءٌ هذا الخُراساني. شیخ ابوسعید ابوالخیر گوید: هیجده هزار عالم پر از بایزید می بینیم و بایزید در میان نه. مادر آن جناب گفته است که در وقت حمل او چون لقمه در دهان نهادمی که در آن شبهه داشتمی طیفور در شکم من طپیدی تا آن لقمه دفع شدی. گویند در راه حج در هر چند گام، دو رکعت نماز گذاشتی تا پس از دوازده سال آن راه به اتمام رسیدی. وقتی شیخ ذوالنّون مصری به اوپیغام فرستاد که همه شب در بادیه می خسبی و به راحت مشغولی و قافله درگذشت، وی جواب فرمود که مرد تمام، آن باشد که همه شب بخسبد و چون بامداد شود پیش از همه به منزل رسیده باشد. گویند در راه حج، راحلۀوی شتری بود. صاحب شتر از گرانی بار شکایت کرد. شیخ فرمود: نیکو نظر کن. آن مرد دید که بار بر شتر نیست و به قدر وجبی بر بالای شتر ایستاده است. متحیر گردید و به لابه درآمد. شیخ فرمود که سبحان اللّه، اگر حال خود نهان داریم ما را ملامت کنند و اگر پیدا کنیم تاب دیدن نیاورند. مدت سی سال در بادیۀ شام می گشت و دوازده سال بر نهج شریعت مقدسه ریاضت می کشید تا رسید به آنچه رسید. کرامات و حالات آن جناب بی شمار است. در تذکرة الاولیا مشروح است. مدت عمر شریفش نود سال بوده و در سنۀ 261 رحلت نموده، مرقدش در بسطام معروف خواص و عوام است. تیمّناً این رباعیات از او نوشته شد: عشق تو بکشت عالم و عامی را زلف تو برانداخت نکونامی را چشم سیه مست تو بیرون آورد از صومعه بایزید بسطامی را ***** ما را همه ره ز کوی بد نامی باد وز سوختگان بهره ی ما خامی باد نا کامی ما چو هست کام دل دوست کام دل ما همیشه ناکامی باد ***** کو سوخته ای،که سازمش همدم خویش یا دل شده ای ،که یابمش محرم خویش پس هردو به کنج خلوتی بنشینیم من ماتم خویش دارم، او ماتم خویش ***** خواهی که رسی به کام بردار دو گام یک گام ز دنیا و دگر گام ز کام نیکو مثلی شنو ز پیر بسطام از دانه طمع ببر که رستی از دام رضاقلی هدایت