بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 74
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّیْ أَرَی فِی الْمَنَامِ أِنِّیْ أَذْبَحُکَ فَانْظُر مَاذَا تَرَی‏یعنی ای پسرک من وای بچگک من به نرمی و مرحمت و مهربانی می ‏گفت آن ساعت از این سخن بوی مودّت و کمال رأفت می‏ آمد اگر پسر من گفتی این بیان محبّت نبودی آدمی را از همه چیز فرزند محبوب‏تر باشد طرفه درخت تو راست فرزند در مردم. شعر عجب از باغ جمال تو چه کم خواهد شد/ که از آن سیب زنخدان دو سه شفتالو بخش باز این درخت فرزند درختی طوبی را ماند که در بهشت تن مردم برآمده است. شعر رُوْحُها رُوحِی وَ رُوْحِیْ رُوْحُها/ مَنْ رَأیَ رُوْحَینِ عَاشَا فِیْ بَدَن مگر تن مردم چون صفحۀ تیغ است و فرزند در وی چون گُهر می ‏نماید و در بهشت رویش چهار جوی روان است رنگ رویش و لب لعلش چون چشمه خمر را ماند روان، و سپیدی او چون چشمۀ شیر را ماند که چشمه‏ چشمه برمی ‏روژدو شیرینی او چون عسل را ماند و طراوتش آب زلال را ماند که نرگس و ارغوان در او رسته اکنون ایابراهیمتو خلیل منی گاه ‏گاهی این نظرت به پسر می‏ رود به یک نظر دو منظور نتوان دیدن و به یک ‏قدم طالب دو محبوب نتوان بودن آن را محو کن تا همه نظرت به ما باشد و از شرک خفی پاک شو أَنْ طَهِّرَاَ بَیْتِیَ لِلْطَّائِفِیْنَ‏بر تخت دولت مر این بندگان را به عالم غیب نشانده ‏اند و نثار راحات‏بر سرشان می ‏پاشند و اندرین دنیا ثنای ایشان می‏ رانند و نامشان را در جهان سایر می‏ دارند و در آن جهان راحتشان می‏ رسانند که راحت نصیب آن جهان است تا در هر دو جهان ایشان را جلوه کرده باشند پدر پسر درمی ‏بازد و پسر سر درمی ‏بازد اگر محبّی چنین باش همچنان که توتیا را بعضی آدمیان در چشم کشند سبب روشنی باشد آخر زُوّار توتیای تربیت ایشان را در نظر آرند مزید روشنایی معرفت گردد بوی خوش نیک نامی ایشان در جهان فاش گردد همچون مشک که بر صلایه بسایند تا در میوه ‏خانۀ عالم غیب فواکه اعمال خیر ایشان مجموع نباشد در صحن سرای دنیا بوی خوش نام ایشان نیاید کدام جای بوی گل دیدی که آنجا [گلی نبود و کدام موضع گندی دیدی که آنجانجاستی نبود چو گند لعنت همی‏ شنوی بدان که آنجا مرداری ست‏ وَ إِذِ اسْتَسْقَی مُوْسَی لِقَوْمِهِ‏بیانموسیو قوم او گوید که میان فرعونیان بودند تا تو با اهل دین یک کلمه باشی اگرموسیدر تیهمانده بود تو نیز چهل سال است که در تیه کالبد تنگ و تاریک مانده ای تو همه روز در سوداها می‏ روی چون می ‏نگری منزل بامداد و شبانگاه یکی می ‏بود و این بیان آن است که وجود شما که گنجشگان است به رشتۀ تقدیر ما بازبسته است چنین اندر خس و خاشاک پنهان مشوید بازتان به خود بازآرند و پرتان بشکند. بهاءُالدّین وَلَد