تیمورشاه درانی
غزل ها
غزل 170: بر دیده ام یکدم نشین تا سیر بینم روی تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر دیده ام یکدم نشین تا سیر بینم روی تو جز غیر من دیگر کسی، خواهم نبیند سوی تو هر کس که بیند روی تو، سر می نهد در کوی تو آشفته و شیدا شود، بر زلف عنبر بوی تو هر پارسا را ای صنم، کز پیش خاطر بگذری کی بازدارد چشم خود از چشم و از ابروی تو هر دم ز مژگانت خلد، تیری بدل عشاق را باشد هلاک عاشقان ، آن ناوک آبروی تو دل بردی و جان داده ام، درد ام تو افتاده ام ور میکشی استاده ام سرمی نهم در کوی تو وصفت نگنجد در مثل، مثلث نباشد در جهان خورشید گر بیند ترا، ماند خجل از روی تو آخر نگاهی باز کن، وانگه عتاب آغاز کن چندانکه خواهی ناز کن، من دوست دارم خوی تو نا مهربان من بیا، بنگر بحال ناتوان رفت از تنم روح روان، در آرزوی خوی تو تیمور شاه در انجمن، مثلث نباشد در سخن عالم گرفتارت چو من، از فتنۀ جادوی تو بنشین بچشمم آنقدر، تا سیر بینم روی تو برهم نهم چشمم که تا، غیری نبیند روی تو لاغر چو مو گردیده ام، از دیده خون باریده ام چون ماه نو کاهیده ام، اندر غم ابروی تو گاه از نگاهای نهان، گاه از اشارت ها عیان دل می برد از مردمان، این نرگس جادوی تو بر خویشتن پیچیده ام، زین غم بخون غلطیده ام تا غیر را من دیده ام، در بزم هم زانوی تو ای گلرخ نسرین بدن، ای دلبر غنچه دهن سروی ندیدم در چمن چون قامت دلجوی تو سازد پریشان خلق را، از نگهت مشک خطا بویی اگر آرد صبا، از زلف عنبر بوی تو تیمور شاه هر روز و شب، باشد ز غم در تاب و تب عمریست در راه طلب، گردد به جستجوی تو تیمورشاه درانی