الهامی کرمانشاهی
خیابان دوم
بخش ۳۸ - در ذکر مبارزت و شهادت جناب غلام غلام ترک حضرت سید الساجدین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پس از آن نوبت به غارب رسید که بودش دل شیر و دیدار شید زترکان نسب داشت آن راد مرد یکی بنده بود از شهنشاه فرد کتاب خدارا به خوشترسرود زبر خواندی آنسان که شایسته بود ببخشیده بودش شهنشاه دین به فرزند خود سیدالساجدین (ع) چو دید آن گزین بنده از کوفیان همی بر سپاه شه آمد زیان بگفتا به شه کای خداوندگار مرابخش دستوری کار زار خداوند گفتا بدو کای غلام یکی زی سراپرده کار زار خداوند گفتا بدوکای غلام یکی زی سراپرده بردار گام اجازت ز فرزند من بازجوی که هستی کنون بنده ی خاص اوی روان گشت آن مرد فرخنده کیش به سوی خداوند بیمار خویش بزد شاه را بوسه بردست و پای بدو گفت کای دارو رهنمای مرا شاه فرمود کایم کنون به سوی تو با دیده ی پرزخون بخواهم زتو فرصت کارزار که جان را کنم درره شه نثار شه ناتوان سوی او بنگریست همی بر وفاداری او گریست بدو گفت آزادی ای سرفراز به میدان چو آزاد مردان بتاز برو رخصت از پرده گی ها بخواه وزان پس بچم سوی آوردگاه غلام این چو بشنید سوی حرم روان گشت افسرده و دل دژم چو آمد به نزدیک پرده سرای به کش کرده دست ایستاده به پای بگفتا که ای بانوان حجاز زمان نبرد من آمد فراز ببخشید اگر سر زد از من گناه به جان و سر شاه گیتی پناه ز گفتار آن بنده ی با وفا خروش آمد از عترت مصطفی سپس یافت دستوری از بانوان به سوی شهنشاه دین شد روان به زاری ز شه اذن میدان گرفت ره جنگ چون راد مردان گرفت بیازید خندان لب وشاد خوار به مردانه گی دشنه ی آبدار بسی خواجه گان را ستایش نمود پس آنگه به پیگار بازو گشود چو آگاه شد سیدالساجدین که او جنگ جوید به میدان کین بفرمود تا دامن بارگاه بیافراشتند از برچشم شاه همی کرد از آن تیغبازی شگفت بدو هر زمان آفرین درگرفت سرافراز غارب چو با کوفیان در آویخت چون شرزه شیر ژیان بسی کرد کوشش بس افکند مرد به گردون بر آورد بس تیره گرد چو فرجام اوبود جانباختن به گلزار خلد برین تاختن در افتاد از پا به تیغ سپاه به بالین اوباره گی تاخت شاه سرش برگرفت وبه زانو نهاد فروزنده رخ بر رخ اونهاد جهان بین به شه برگشودآن غلام بی اندازه دادش درود و سلام سپس شادمان جان به جانان سپرد به خرم جنان زین جهان رخت برد الهامی کرمانشاهی