عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۶: پاک دار آینه ات آینه اللهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پاک دار آینه ات آینه اللهی گر در آیینه جان صورت حق می خواهی گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما ملک جاوید بدست آری و شاهنشاهی هر که را آتش سودای تو در دل نگرفت کی چو شمع از دل عاشق بودش آگاهی شده ام عاشق آن چهره که با حسن رخش مهر و مه را نرسد دعوی صاحب جاهی پایه قدرت اگر بگذرد از فرق فلک روی بر خاک درش تا ننهی در چاهی کشوری کان رخ زیبای تو دارد در حسن کمترین قطعه اش از ماه بود تا ماهی هر که را بخت به کوی تو هدایت نکند نبود حاصل عمرش بجز از گمراهی دامن زلف سیاهت به کف آرم روزی اگرم دست سعادت نکند کوتاهی بیش از آن ناز کی و حسن و جمال است تو را که گلی گویمت ای جان جهان! یا ماهی گرچه دلق عسلی نیستم اما چون شمع کرده ام ز آتش دل چهره گلگون کاهی ای نسیمی! تو برو خاک در میکده باش چون یقین شد که نظر یافته درگاهی عمادالدین نسیمی