عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۱: آن که ماه از شرم رویش بی نقاب آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن که ماه از شرم رویش بی نقاب آید برون وز گریبانش سحرگه آفتاب آید برون گفتمش: بر عارضت آن قطره های ژاله چیست؟ زیر لب خندید و گفت: از گل گلاب آید برون آن که دعوی می کند در دور چشمت زاهدی خرقه اش را گر بپالایی شراب آید برون کی برون آید لبت از عهده بوسی که گفت چون محال است کآب حیوان از سراب آید برون گر بگویم قصه شوق تو با چنگ و رباب ناله های زار از چنگ و رباب آید برون از جگر گر خون بریزد دل، غذا سازد روان قوت آتش باشد آن خون کز کباب آید برون بر امید دیدن رویش نسیمی روز حشر همچو نرگس از لحد مست و خراب آید برون عمادالدین نسیمی