عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۸: ما مرید پیر دیر و ساکن میخانه ایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما مرید پیر دیر و ساکن میخانه ایم همدم دردی کشان و ساغر و پیمانه ایم تا می صاف است و وصل یار و کنج میکده بی نیاز از خانقاه و کعبه و بتخانه ایم تا از روی شمع رخسار تجلی تاب دوست هر نفس در آتشی افتاده چون پروانه ایم مرغ لاهوتیم و آزاد از همه کون و مکان فارغ از سجاده و تسبیح و دام و دانه ایم باده دردانه است و دریا خانه خمار ما چون صدف در قعر دریا طالب دردانه ایم هرکسی در عاشقی افسانه ای گویند و ما ایمن از گفت و شنود و قصه و افسانه ایم ذره وار از هستی خود گشته بی نام و نشان در هوای مهر خورشید رخ جانانه ایم با قبای کهنه فقر و کلاه مفلسی فارغ البال از لباس و افسر شاهانه ایم نیست ای دلبر نسیمی را سر و سودای عقل تا سر زلف تو زنجیر است، ما دیوانه ایم عمادالدین نسیمی