عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۶: سر چه باشد که نثار قدم یار کنند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر چه باشد که نثار قدم یار کنند یا دل و دین به چه ارزد که در این کار کنند قبله جان نبود جز رخ جانان زانرو عاشقان قبله خود ابروی دلدار کنند کی تواند شدن از سر انا الحق واقف هر که او را غم آن است که بردار کنند شرطش آن است که بر دار ببیند خود را هر که از فضل تواش واقف اسرار کنند آن گروهی که در انکار منند از عشقت، گر ببینند رخت را همه اقرار کنند اهل تحصیل ندارند ز معنی خبری سبق عشق تو در مدرسه تکرار کنند دردمندان تو هر لحظه دلی می طلبند تا به درد و غم عشق تو گرفتار کنند خبر از جنت روی تو ندارند آنان کآرزوی چمن و رغبت گلزار کنند پیش روی تو بود سجده ارباب یقین گرچه کوته نظران روی به دیوار کنند گر شوند از می اسرار تو واقف زهاد سالها خادمی خانه خمار کنند ساکنان سر کویت چو نسیمی شب و روز به طواف حرم کعبه شدن عار کنند عمادالدین نسیمی