صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۶۸: که ساکن در دل ویرانه ما می تواند شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که ساکن در دل ویرانه ما می تواند شد؟ که غیر از بیکسی همخانه ما می تواند شد؟ نباشد گر دری ویرانه ما بی دماغان را غبار دل در غمخانه ما می تواند شد به داغ ناامیدی سینه ما گرم می جوشد همایون جغد در ویرانه ما می تواند شد زبزم آن شمع ما را دور می سازد، نمی داند که صحبت گرم از پروانه ما می تواند شد زکافر نعمتی از پایه خود آن که می نالد زمینش آسمان خانه ما می تواند شد اگر ساقی زبیباکی به مخموران نپردازد دل پرخون ما میخانه ما می تواند شد اگر از خاک ما را برندارد سیل دریا دل که معمار دل ویرانه ما می تواند شد؟ اگر از نظاره طفلان نپیچد دست و پای ما که زنجیر دل دیوانه ما می تواند شد؟ چنین کز خودپرستی نیست سیری نفس کافر را حریم کعبه هم بتخانه ما می تواند شد عنان سیل بی زنهار را هر کس که می پیچد حریف گریه مستانه ما می تواند شد سر آزاده ای داریم صائب با تهیدستی که خرمن خوشه چین دانه ما می تواند شد صائب تبریزی