جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۱: می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش گرچه حاصل نشود کام به سعی و کوشش چشم مستش که به هر غمزه بریزد خونی گو بخور خون من خسته که بادا نوشش تا چه لطف است، در آن شکل و شمایل که شده ست دیده حیران و خرد واله و جان مدهوشش تو سکون از دل سودازده من مَطَلب کاین نه دیگی ست که هرگز بنشیند جوشش غمزه اش هر نفسی خون دلم می ریزد باز جان می دهدم لعل لب خاموشش باچنین صورت زیبا و قد و خد که تراست گر ملک پیش تو آید ببری از هوشش دیگرش پند کسان جای نگیرد در گوش هر که آکنده شد از پنبه غفلت گوشش سر که دارم چو به پای تو فدا خواهد شد من دلسوخته تا چند کشم بر دوشش ای جلال! ار سر زلفش به کف آری روزی یک سر موی به ملک دو جهان مفروشش جلال عضد یزدی