جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵: چشم مستت می زند هر لحظه ام تیری دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم مستت می زند هر لحظه ام تیری دگر تیر چشمت می زند هر لحظه نخجیری دگر هر زمان تیری زنی از نوک مژگان بر دلم من نشینم منتظر تا کی زنی تیری دگر این دل دیوانه چون خو کرده زنجیر تست بعد از اینش کی توان بستن به زنجیری دگر جان ز من می خواستی در پایت افشاندم روان غیر ازین واقع نگشت از بنده تقصیری دگر در علاج درد و تیماری که در جان من است هر یکی از دوستان کردند تقریری دگر من به سعی دوستان نیکو نخواهم گشت از آنک بر سر ما در ازل رفته است تقدیری دگر چون به تدبیر کس این مشکل نخواهد گشت حل ترک تدبیر است چاره نیست تدبیری دگر جز غزلهای جلال ای مطرب خوشخوان مخوان شعر شورانگیز او را هست تأثیری دگر جلال عضد یزدی